جنگ پشه با حبشه
نوشته ی رسول پدرام جنگ پشه با حبشه – ١
مترجم رسمی و قسم خورده زبان اسپانیایی
نوشته ی رسول پدرام جنگ پشه با حبشه – ١
زندگی افتخارآمیز و پربار آن معلم والامقام ـ خانم دکتر فرخ رو پارسل ـ و سرانجام شوم و اسف بار زندگی او به دست آخوند های جاهل.
اگر قبلاً مطلبی را در وبلاگ فارسی و یا یکی از سایت های من دیده اید ولی دیگر نمی توانید آن ها را بیابید، از همه ی شما خوانندگان عزیز، صمیمانه سپاسگزارم خواهم بود که اطّلاع دهید تا در صورت جا به جایی مطالب، رفع اشکال بشود. دوستی لطف...
رسول پدرام دوستی نوشته است : «اگر زحمت نباشد می خواهم از شما سئوال کنم: «بگویید اولین شعر نو فارسی را چه کسی سروده است؟». آیا پیش از نیما هم کسی شعر نو گفته است یا خیر؟» در پاسخ باید بگویم مطرح کردن چنین پرسش هایی، نه فقط برای...
در باره حق مالکیت ایران بر دریای خزر گفته بود «ما به خاطر یک قاشق آب شور دوست (یعنی روسیه) را از خود نمی رنجانیم» نوشته ی : رسول پدرام حاجی میرزا آقاسی که او را به حقّ میتوان یکی از پیشگامان برقراری حکومت دینی در ایران به شمار آورد؛...
جز دل من ،که پر از عشق و جنونه
قدر اون چشم سیاه رو دل دیگه نمی دونه
چشم دیگه نمی خونه!
اصلی نام دختر کشیشی است که ازجلفای اصفهان به قفقاز کوشیده اند. اصلی در قفقاز عاشق پسری به نام کرم می شودکه در این جا قسمتی از اجرای ان اپرا را ملاحظه می کنید. خانمی رهبری ارکستر را به عهده دارد
گفتگو با آقای پرویز ثابتی رئیس اداره سوم سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)
یادی از شادروان دکترغلامحسین ساعدی
گوشه ای از خاطرات آقای پرویز ثابتی (مقام امنیتی) در باره رویداد های منجر به انقلاب در ایران
«رَمه»، فیلمی در باره ی زندگانی فلاکت بار زنان.
آتاتورک: از مت ها پیش آرزوی زیارت شما را داشتیم. از اینکه این سعادت امروز نصیب ما شده است خیلی خوشوتیم. رضاشاه: ما هم تمایل قلبی خود را جهت آمدن به ترکیه قبلاً به اطلاع نماینده شما رسانده بودم. جهت آگاهی خواننگان این نکته را هم اضافه کنم، که در...
یکی از ترانه های روزگار جوانی مرحوم عبدالرحمان قیزیل آی اجرای دیگری از ترانه ی بالا در اواخر عمر مرحوم قیزیل آی
من زندگی فرهنگی و آموزشی ام را مدیون و مرهون استاد بزرگوار دکتر حسن انوری هستم. رسول پدرام
شادروان علی اکبر دهخدا شاعر نبود و شعری در خور توجه نگفته است و تنها شعری رسا و استادانه ای که به صورت مسمط سروده همین شعر است که در رثای مرحوم جهانگیر خان صور اسرافیل سروده است.