آ کیشی، بوندان ازل خلقده حُرمَت وار ایدی
آخوند ستیزی و نبرد با اوهام و خرافات، یکی از ویژگی های ادبیات آذربایجان (اعم از نظم و نثر) است. ما این ویژگی در ادبیات آذربایجان را مدیون اندیشه ور برزگ خاورمیانه، میرزا فتحعلی آخوند زاده هستیم. بعد از او کسانی مانند جلیل محمد قلی زاده با انتشار روزنامه ی «ملا نصرالدین» به ویژه در قالب اشعار فکاهی انتقادی میرزا علی اکبر صابر (هوپ هوپ) ، حاج زین العابدین مراغه ای با کتاب «سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ»، میرزا علی معجز شبستری، عبدالرحیم طالبوف، علی اکبر دهخدا، احمد کسروی، محمد علی جمال زاده، صادق هدایت و بسیاری دیگر ادامه دادند.
کمتر شماره ای از «ملا نصرادین» را می توان یافت که بر روی جلد آن کاریکاتوری (با مناسبت و یا بی مناسبت) از یک آخوند، چاپ نشده باشد. ولی اشعار صابر غنای خاصی به مطالب «ملا نصر الدین» می بخشد.
چنانچه فرصت کنم هر از چندگاه یکبار، بعضی از اشعار کوتاه «هوپ هوپ نامه» را انتخاب و همراه ترجمه ی فارسی تقدیم خوانندگان عزیز خواهم کرد. و شما می توانید متن کامل «هوپ هوپ نامه» را از اینجا دانلود و چاپ کنید.
آ کیشی، بوندان ازل خلقده حُرمَت وار ایدی، – آخه مرد، مردم پیش از این ادب و تربیتی داشتند،
بینوا ملا لارا حُرمَت و عزّت وار ایدی! – و برای آخوند های بدبخت عزت و احترامی قائل بودند.
آقا هر یانا کی، آنقیر دِئسه، خلق آنقیر ایدی، – آقا هر جا که می گفت عرعر!، مردم مثل خر عرعر می کردند،
یر اوزونده برکت، نعمت و دولت وار ایدی! – نعمت و برکت و ثروت بر روی زمین بود.
کیمین آغزی دی کی، من آغ دیه نه قاره دسین؟ – اگر می گفتم سفید، کی می توانست سیاه بگوید؟
هر نَه یَه امر ائه سم، خلقده طاعت وار ایدی! – هر دستوری که می دادم مردم هم اطاعت می کردند.
هَرَه اؤز امرینه مشغول ایدی باشی آشاغی، – همه سرشان را پایین انداخته به کار خودشان مشغول بودند،
نه بو ملایه ساتاشماق، نه بو صحبت وار ایدی !– نه کسی به پر و پای آخوندی می پیچید و نه این حرف ها در کار بود!
علم هارداییدی، مسلمان هارادا، قارداشیم، – مسلمان کجا و علم و دانش کجا؟!، ای برادر من،
نه ترقی سؤزو، نه صحبت ملت وار ایدی! – و نه کسی از پیشرفت و ملت حرفی می زد.
آ دؤنؤم باشینا، بیلمَم بو جوانلار نه دئییر، – نمیدانم این جوان ها، که من قربانشان بروم، حرفشان چیست،
کی، ازل اونلارا نه غسل و طهارت وار ایدی! – جوان هایی که از اول نه غسل می کردند و نه طهارت داشتند.
هامیسی کافره بنزر او حرام زاده لرین، – همه ی این حرامزاده ها حالا شبیه کفّار شده اند،
نه مسلمانلیغا اونلاردا شباهت وار ایدی! – و نشانی از اسلامیّت در آن ها دیده نمی شود.
بو یاتان طایفه نی اونلار اویاتدی، هیهات!… – افسوس که این قوم خفته را این جوان ها بیدار کردند،
کئچدی او دوره کی، ملا لارا راحت وار ایدی! – و گذشت آن زمانی که آخوند راحت و آسایش داشت.
مفته خورلوق نه گؤزه ل پیشه ایدی توتموشو ایدیم، – مفتخوری چه کسب و کار خوبی بود که من داشتم،
نه آچان اوستونو کارین، نه شماتت وار ایدی! – نه کسی پرده از روی آن کار بر می داشت و نه کسی هم ایرادی می گرفت.
ضدیمه سؤز دئیین اولسایدی ائدردیم تکفیر، – اگر کسی علیه من حرفی می زد، تکفیرش می کردم،
ایشیمی قوردالاسین کیمده نه جرات وار ایدی؟ – و چه کسی جرأت داشت که در کار من فضولی کند؟
ایندی بو خیردا اوشاقلار دا ائدیر طعنه بیزه، – حالا این بچه فسقلی ها هم به ما طعنه می زنند،
فؤوت اولوب گئتدی او ایام کی، فرصت وار ایدی! – گذشت آن ایام و فرصتی که داشتم از دستم رفت،
آه، افسوس کی، کئچدی او گؤزه ل دؤررانیم! – دریغ و درد که دوران خوش من سپری شد!
راحت ایدیم کی، بو خلق ایچره جهالت وار ایدی! – چقدر راحت بودم زمانی که مردم فهم و شعور نداشتند.
ترجمه ی تحت الفظی: رسول پدرام
A kişi bundan əzəl xalqda hörmət var idi,
Binəva mollalara hörmətü izzət var idi.
Ağa hər yanə ki anqir dese xalq anqırıdı,
Yer üzündə bərəkətç ne`mətü dövlət var idi.
Kimin ağzıydı ki mən ağ deyənə qara desin?
Her neye əmr eləsəm, xalqda taət var idi.
Həre öz əmrinə məşğul idi, başı aşağı,
Nə bu mollaye sataşmağ, nə bu söhbət var idi.
Elm hardaydı, müsəlman harada; qardaşim,
Nə tərəqqi sözü, nə sühbəti millət var idi.
A dönüm başına, bilməm bu cavanlar nə deyir,
Ki, əzəl onlara nə ğüslü təharət var idi.
Hamısı kafirə bənzər o haramzadərin,
Nə müsəlmanliğa onlarda şəbahət var idi.
Bu yatan taifəni onlar oyatıç heyhat!
Keçdi ol dövr kiç mollalara rahət var idi.
Müftəxorluq nə gözəl peşe idi tutmuş,
Nə açan üstünü karın, nə şəmatət var idi.
Ziddime söz deyən olsayıç edərdim təkfir,
İşi qurdalasın kimde nə cür`ət var idi.