«در باره «دانشگاه»
آن آخوند جیغو در باره «دانشگاه» شکر پراکنی هایی کرده است که حرف های او مرا به یاد شعری از فرخی یزدی انداخت که می گوید:
«خواهی ار توضیح عالَم ای رفیق هموطن،
گوش خود بگشا و توضیحات آن بشنو ز من.
تا نگویی علم باشد منحصر در «لا» و «لَن»، لا (نه) لن (هرگز) در زبان عربی
یک فلزی کان مساوی است در قَدرِ ثَمَن، ثمن : قیمت
عالم آن را «موزر» و توپ و مسلسل می کند، موزر نام نوعی اسلحه آتشین
جاهل آن را صرف خاک انداز و منقل می کند» فرخی یزدی
در افغانستان برای دانشگاه کلمه ای وجود ندارد و آن ها از واژه «پوهنتون» (یعنی محل دانش) و برگرفته از پشتو استفاده می کنند. کلمه دانشگاه را مرحوم عیسی صدیق وارد زبان فارسی کرد و پیش از آن کلمه فرانسوی اونیورسیته و یا به عبارت دیگردارالفنون به کار می رفت. مراجغه بفرمایید به کتاب دو جلدی «یادگار عمر» نوشته ی آن مرحوم. برای آگاهی بیشتر در مورد دانشگاه مادر مراجعه کنید به
https://profile.ut.ac.ir/organizations
***
پیش از مطلب بالا هم طبق معمول پیچیده بود به پوشاک زنان. در مورد لباس زنان می توانید گذشته از «دیوان میرزاده عشقی» اگر ترکی میدانید شاعران آذربایجان در اشعار خود در ان زمینه، غوغا کرده اند و من چند بیتی را اثر طبع میرزا علی معجز شبستری در زیر قید می کنم
تا بکی جانا باشیندا چالما و چار قات گورک؟ (تا کی نگارا بر سرت روبنده وچارقد ببیینیم؟)
تا بکی مشرق زمین آرواتلارین خوسمات گورک؟ (تا کی زنان مشرق زمین را مثل لولو خرخره ببینیم؟
صندل اوسته قویدی پهلوسین جناب روضه خوان (جناب روضه خوان لم داد رو صندلی)
بوز دوداقین دلبرا قاش قاباقیت تورشات گورک (دلبرا لب و لوچه ات آویزان کن ببیینیم)
آغلاماقین گر میری اوخشات اوزون باکی لره (اگر اشکت در نمی آید ادای آدم های گریان را در بیار)
بارماقین سوخ آغزوا کیپریکرین ایسلات گورک (انگشت ات را بکن دهنت و مژه هایت را خیس کن ببینیم)