تربیت ستوران
شنیدن خبر هایی که این روز ها، از مناطق غربی خاورمیانه به گوش می رسد، مرا به یاد حکایتی از باب دوم گلستان سعدی انداخت.
این حکایت، عیناً از روی گلستان نسخه ی تصحیح شده ی مرحوم محمّد علی فروغی نقل می شود. ازینرو می توانید آن را با خیال راحت، کپی و نقل کنید و زیاد به درستی بسیاری از مطالبی که از متون ادبی که در اینترنت منتشر می شود، اعتماد نکنید.
«در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همیگفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده ی دل مرده ی رَه از عالـَم صورت به عالـَم معنی نبرده، دیدم که نـَفَسَم در نمیگیرد، و آتشم در هیزم تر اثر نمیکند. دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در مـَحْلَّت کوران. و لیکن درِِ معنی باز بود و سلسله ی سخن دراز؛ در معانی این آیت که: «و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید». سخن به جایی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است،
وین عجب تر که من از وی دورم.
چه کنم با که توان گفت که او،
در کنار من و من مهجورم؟!
من از شراب این سخن مست و فُضاله ی قدح در دست، که روندهای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور؛ و نزدیکان بی بـَصَر دور.
فهم سخن چون نکند مدّعی،
قوّت طبع از متکلم مجوی،
فُسحت میدان ارادت بیار،
تا بزند مرد سخنگوی گوی.»
جامع: مسجد
بعلبک: اکنون در لبنان واقع ولی در قدیم جزو شام بزرگ بود
ستوران: چهارپایان
محلت (بر وزن مودّت): کوی، محلّه
مهجور: دور
فُضاله: باقی مانده
بَصًر: چشم، بینائی
فُسحت (بر وزن قدرت): فراخی، گستردگی